امروز جمعه 28 اردیبهشت 1403 http://t24.cloob24.com
0

خانواده، یک سازمان اجتماعی کوچک است که روابط اعضای آن، بخصوص روابط والدین با فرزندان، مهم ترین عنصر شکل دهنده این سازمان است. رشد مطلوب و سالم فرزندان در تمام ابعاد مرهون ارتباط مؤثر و مطلوب والدین با فرزندان می باشد. تحلیل های نظری و تجربی بسیاری به ارتباط مؤثر والدین با فرزندان اختصاص یافته است و برای آن اهمیت و ارزش خاصی قایل شده اند.
از سوی دیگر، مطالعات و تحقیقات فراوانی به اثر فرزند بر هر یک از والدین و دیگر اعضای خانواده و یا بر کل خانواده به عنوان یک رابطه دوجانبه و تأثیر متقابل توجه داشته اند، اما بررسی مبانی روان شناختی ارتباط مؤثر و مطلوب والدین بر فرزندان از مهم ترین مسائل در حریم خانواده و سلامت روانی آن تلقّی می شود. آگاهی و شناخت کافی و عمیق از این مبانی می تواند ما را در پرورش شخصیت سالم فرزندان در خانواده یاری رساند و روش های مناسب و مؤثر را برای چگونگی و نحوه ارتباط والدین با فرزندان به دست دهد.
این نوشتار، با تکیه بر برخی یافته های نظری و نیز به پشتوانه برخی پژوهش های انجام گرفته، در پی یافتن و بیان مبانی روان شناختی ارتباط مؤثر والدین با فرزندان می باشد.


الف) نگرش1
اولین و مهم ترین مبنای روان شناختی ارتباط مؤثر والدین با فرزندان در حریم خانواده، نوع نگرش والدین به جهان و انسان است. در ابتدا به بررسی واژه نگرش می پردازیم:
نگرش عبارت است از یک روش نسبتاً ثابت در فکر، احساس و رفتار نسبت به افراد، گروه ها و موضوع های اجتماعی یا قدری وسیع تر، در محیط فرد.
مؤلفه های نگرش عبارتند از: افکار و عقاید، احساسات یا عواطف و تمایلات رفتاری. بنابراین، همان گونه که محققان نیز گفته اند، می توان برای نگرش سه بعد شناختی، عاطفی و رفتاری در نظر گرفت.2
نگرش یک سازه فرضی و دارای ویژگی های متعددی است; از جمله:
1) مؤلفه های نگرش با یکدیگر تعامل دارند.
2) مؤلفه های هر نگرش با یکدیگر تناسب سطح دارند. معمولا وقتی بعد شناختی آن عمیق و ریشه دار و وابسته به ارزش های مهم باشد، به همان نسبت بُعد عاطفی آن نیز محکم و ریشه دار بوده و به تبع آن، آمادگی روانی فرد برای رفتار مناسب نیز بیشتر است.
3) نگرش از ویژگی های اصلی یا فرعی برخوردار است. نگرش های اصلی بر نگرش های فرعی تأثیر مستقیم دارند; بیشتر درونی شده اند و کمتر به موقعیت ها و شرایط خارجی وابسته اند. اما نگرش های فرعی هر قدر فرعی باشند وابستگی بیشتری به شرایط محیطی دارند.
حال اگر ایمان یک نگرش اصلی تلقّی شود، می توان در پرتو یک تحلیل عقلی آن را یک حالتی روانی دانست که در هر انسانی ممکن است ایجاد شود و دارای سه مؤلفه «عقیده و شناخت»، «علقه قلبی و عاطفی» و «رفتار ظاهری» می باشد. در واقع، ما ابتدا نسبت به موضوعی شناخت پیدا می کنیم و سپس نسبت به آنچه شناخته ایم جهت گیری عاطفی و انگیزشی اتخاذ می کنیم و در نهایت، بر اساس آن شناخت و آن انگیزش کیفیت رفتار خود را تعیین می کنیم.
بنابراین، ایمان به خدا به عنوان یک نگرش اصلی بر زندگی خانوادگی و ارتباط اعضای خانواده و از جمله ارتباط والدین با فرزندان، مؤثر است و آن را می توان به عنوان یک مبنای روان شناختی برای ارتباط مؤثر مطرح ساخت.
کسانی که معتقدند پدر یا مادر شدن یک مسئولیت الهی یا امری مقدس است در ایجاد ارتباط و حفظ آن به شکل مطلوب و مؤثر نقش فراوانی دارند; زیرا ارزش یک امر قدسی فراتر از امور عادی و مادی است و همچون دیگر امور مقدس و معنوی تناسب بیشتری با بعد اصیل انسان پیدا می کند. شاید به همین دلیل باشد که در تعالیم اسلامی بر مسئولیت والدین در برابر فرزندان و تقدس و ارزش معنوی آن بسیار تأکید شده است و والدین را به محبت کردن و مورد رحمت و لطف خویش قرار دادن فرزندان توصیه می کند.
امام صادق(علیه السلام) می فرماید: «خدا بنده ای را که فرزند خود را بسیار دوست می دارد، مورد رحمت خویش قرار می دهد.»3
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) فرمود: «نگاه محبت آمیز پدر به صورت فرزند عبادت است.»4
و یا در جای دیگر فرمود: «هر بوسه ای که والدین نثار فرزند می کنند درجه ای مثبت به دست می آورند.»5
در مقابل، کسانی که فرزند را به عنوان امری مزاحم زندگی می دانند و نگرش منفی به فرزند دارند هرگز نمی توانند با روش محبت آمیزی که یکی از نیازهای اساسی نیاز به محبت است با فرزند خود برخورد کنند، چه رسد به اینکه بخواهند رابطه مؤثر و مطلوب با وی داشته باشند.
به طور کلی، آنچه در ارتباط بین فردی نقش عمده ای ایفا می کند و می تواند تسهیل کننده تأثیرگذاری مطلوب والدین نسبت به فرزند باشد، نگرش مثبت والدین نسبت به فرزند است; بدین معنا که به فرزند به عنوان هدیه و امانت الهی و حتی به صرف انسان بودن باید ارج نهاد و بدون توجه به مشکلات و رفتارهای ناهنجار وی، او را به عنوان انسانی که دارای همه گونه توانایی و قابلیت های بالقوه است نگریست و توجه کرد. با این نوع نگرش می توان به او امکان داد تا آنچه هست باشد و احساسات واقعی خویش را بیان و ابراز کند. در حقیقت، نگرش مثبت شامل یک نوع عشق و علاقه انسانی به فرزند است; عشق توأم با احترام.
بنابراین، به نظر می رسد مهم ترین مبنایی که در ارتباط مؤثر والدین با فرزندان نقش آفرینی می کند، نگرش والدین نسبت به هستی، خداوند، انسان، زندگی و جایگاه فرزند در مجموع جهان هستی است. در واقع، رابطه والدین با فرزند در درجه اول متأثر از نگرش والدین به جهان هستی و هستی بخش جهان است.
امام سجاد(علیه السلام) ارتباط والدین با فرزندان را مبتنی بر این کرده اند که اصولا فرزند از آن والدین است و جزئی از وجود آنهاست، پس هر حرکت و تلاشی در این زمینه به حیطه وجودی آنها بر می گردد و ثمره و نتیجه اش برای خود آنهاست و بر همین اساس، حقوق فرزند را تبیین می کنند و می فرمایند: «وَ أمَّا حَق وَلدِکَ فَتعلم إنَّه منک و مضاف إِلیکَ فِی عَاجل الدُّنیَا بِخَیره و شَرَّه وَ إِنَّکَ مَسؤُول عَمَّا وَلّیته مِن حُسنِ الاَدَبِ وَ الدَّلَاله عَلی رَبِّه وَ المَعُونَه عَلَی طَاعَته فِیکَ وَ فِی نَفسِه فَمُثَابَ عَلی ذَلِکَ وَ مُعَاقَب.»;6
حق فرزندت بر تو آن است که بدانی او از توست و رفتار نیک و بدش در این دینا با تو پیوند دارد و تو به دلیل مسئولیت و ولایتی که بر او داری موظفی که او را خوب تربیت کنی و به جانب پروردگارش رهنمون باشی و به او کمک کنی تا در ارتباط با تو و خودش، از خداوند فرمان برد و نیز توجه داشته باش که اگر او را به شایستگی تربیت کنی، پاداش آن را خواهی یافت و چنانچه در تربیت او سهل انگاری کنی مورد عقوبت خداوند قرار خواهی گرفت.
بنابراین، وقتی که در فرهنگ اسلامی، «فرزند» از بهترین و ارزشمندترین جایگاه ها برخوردار است و فرزندآوری یک مسئولیت خطیر و وظیفه دینی تلقّی می شود، والدین به این وظیفه نگاه تقدس گونه دارند، در برابر آن مسئولیت با کمال وجود و هستی آمادگی پیدا می کنند و یا وقتی که در فرهنگ اسلامی به فرزند به عنوان یک امانت از طرف خداوند در دست والدین نگاه می شود، والدین در ایجاد و حفظ رابطه مؤثر و مطلوب از هیچ تلاشی دریغ نخواهند کرد و با تمام وجود به حفظ و استمرار ارتباط مؤثر خود با وی خواهند پرداخت و همیشه در اندیشه ایجاد و گسترش بهترین و مناسب ترین شرایط برای این امر خواهند بود.
بر خلاف آنجا که والدین مسئله فرزندآوری را به یک مسئله انتخاب شخصی کاهش داده اند و بر همین اساس، به دنبال کشف روش های مختلف کنترل موالید و رهایی از داشتن فرزند می روند و یا آنجا که داشتن فرزند را به عنوان امری که به از دست دادن آزادی و مقید شدن به گرفتاری های ظاهری آن یا باعث فشار مالی و امثال آن می شود تلقّی می کنند، در این صورت، والدین با چنین نگاه منفی به این مسئله، چگونه می توانند به دنبال ایجاد رابطه، آن هم به شکلی مطلوب و مؤثر باشند؟
امروزه در کشورهای صنعتی غرب مسئله فرزندآوری یک انتخاب شخصی است. افزایش روش های کنترل موالید، افرادی را که نمی خواهند والد شوند قادر می سازد از فرزندآوری اجتناب ورزند....7
اما در فرهنگ اسلامی فرزند یا نعمت است یا رحمت، و به داشتن فرزند و توالد و تناسل توصیه اکید شده است و در انتخاب همسر توصیه می شود همسری را برگزینید که قابلیت فرزندآوری داشته باشد.
ب) دلبستگی8
دومین مبنای روان شناختی ارتباط مؤثر والدین و فرزندان، دلبستگی است. برخی دلبستگی را آغاز محبت و رابطه عاطفی بین والدین و فرزندان تلقّی کرده اند.
هر نوزادی با طیفی از رفتارها به دنیا پا می گذارد و رابطه دلبستگی عمیقی را با والدین خود گسترش می دهد. دلبستگی را می توان به عنوان یک رابطه فعال، عمیق و پایدار عاطفی بین کودک و والدین تعریف کرد. در مطالعه رفتار دلبستگی که می توان آن را آغاز رابطه عاطفی فرزند با والدین تلقّی نمود، برخی پژوهشگران از دیدگاه زیستی یا فطری طرفداری می کنند و به عبارت دیگر، به مبنای زیستی یا فطری برای رابطه مثبت و مؤثر والدین و فرزندان معتقد هستند.
پژوهشگرانی که از این دیدگاه طرفداری می کنند به بررسی های جان بالبی(John Bowlby، 1969 و 1998) استناد می کنند. بالبی معتقد بود که نوزادان در هنگام تولد از لحاظ زیست شناختی به رفتارهای کلامی و غیرکلامی (مانند گریه کردن، چسبیدن و لبخند زدن) و به رفتارهای «دنباله روی»9 (مانند خزیدن یا راه رفتن به دنبال مراقب اولیه) که پاسخ عاطفی غریزی معینی را در مراقب فرا می خواند، مجهّز هستند. این استدلال زیست شناختی علاوه بر این، به وسیله بررسی های کنراد لورنز (Konrad orenz، 1937) درباره نقش پذیری10 مورد حمایت قرار گرفت. پژوهش های لورنز نشان می دهد که جوجه اردک ها چگونه به اولین شیء متحرکی که در طی یک دوره بحرانی11 معین در رشد خود می بینند، وابسته می شوند و سپس به دنبال آن راه می افتند.
هری هارلو (Harry Harlow) و رابرت زیمرمن (Robert Zimmerman، 1959) با تحقیقات خود روی حیوانات به نتایج جالبی دست یافتند و در پاسخ به این پرسش که آیا آرامش و آسودگی نوزادان به عواملی از قبیل تغذیه یا تماس بستگی دارد یا خیر، به این نتیجه رسیدند که: «آرامش حاصل از تماس جسمانی در مقایسه با تغذیه، مهم ترین عامل تعیین کننده دلبستگی نوزادان به مراقب اولیه است.»12
همچنین هارلو بر اساس نتایج و یافته های تحقیق خود در حیوانات نتیجه گرفت: «چیزی که او آن را آرامش ناشی از تماس می نامید، یعنی احساس های آسودگی لذت بخشی که به وسیله یک مادر نوازشگر فراهم می شود، یک عامل تعیین کننده قوی در دلبستگی است و رضامندی ناشی از نیازهای فیزیکی دیگر مانند غذا در این زمینه تبیین کافی و مناسبی را فراهم نمی کند.»13
آرامش ناشی از تماس بین مادران و نوزادان انسان نیز مورد توجه پژوهشگران قرار گرفته و بررسی های انجام شده در این زمینه آن را تأیید می کند. برخی پژوهشگران معتقدند تماس جسمانی بلافاصله پس از تولد یک بخش اساسی و مهم از پیوند عاطفی اولیه است.14
مادران سراسر دنیا، همراه با تماس جسمانی زیاد اطفال خود را می بوسند، نوازش، پرستاری و تمیز می کنند، برای آنها آرامش فراهم می کنند و به آنها واکنش نشان می دهند.15
گرچه روان شناسان بحث دلبستگی را در محدوه کودک (به ویژه نوزادی) و روابط آن با مراقب (مادر و پدر) مطرح کرده اند، ولی این دلبستگی در سال های دیگر عمر هم وجود دارد و تأثیرات آن نیز سرنوشت ساز است. همچنین تمام پژوهش ها در زمینه دلبستگی متمرکز بر مادران و اطفال آنها بوده اند ولی مسلم است که نتایج پژوهش ها در مورد پدران و سایر مراقبت کنندگان اولیه صادق است.16
روان شناسان در دهه های اخیر17 بیشتر بر روابط کودک مراقب تأکید ورزیده و کنش های متقابل آن را اساس عمده ریشه عاطفی و شناختی قلمداد کرده اند. این نظریه پردازان تمام توجه خود را به روابط مادر و کودک معطوف داشته، مادر را به عنوان کسی که توجه، مراقبت و احساس امنیت یا عدم امنیت به کودک می دهد شناخته اند.
یکی از عوامل بسیار مهم در رشد دلبستگی عاطفی کودک، مادر و سایر مراقبان او هستند و این دلبستگی روابط کودک را در جامعه بزرگ تر فردا رقم می زند و کودک این رابطه با والدین را بعدها هم حفظ خواهد کرد تا رفتار خود را با والدین محبوبش تطبیق دهد. پس دلبستگی می تواند زمینه لازم برای تأثیر مثبت والدین بر فرزندان را فراهم نماید و فرزندان را به سوی تطبیق رفتار خود با والدین تشویق و ترغیب کند و مبنای رفتارشان را می توان در میزان و چگونگی دلبستگی آنها به والدین شان مشاهده کرد.
مادران ژاپنی وظیفه خود می دانند که کودک را وابسته به خانواده و وفادار به خود و اعضای خانواده بار آورند. بنابراین، فرزندانشان را غالباً نزد خود نگهداری می کنند، هرگاه کودک گریه کند او را به خوبی ساکت می کنند. به همین سبب، کودکان وابسته تر و علاقه مندتر هستند و در مجموع، گسستگی از زندگی در آنها دیده نمی شود.
با آنچه بیان شد، می توان چنین نتیجه گرفت که با پرورش دلبستگی زمینه جذب افراد و تأثیرگذاری والدین بر فرزندان فراهم می شود. برخی نظریه پردازان نیز مثل اینزوورت، بلر، واترز، وال (1978)، بالبی و اریکسون (1962) کنش های متقابل اولیه مادر فرزند را کنش هایی می دانند که برای رشد اولیه کودک لازم است و بر مهر و محبت و رفتار آرام و اطمینان بخش مادر (به عنوان مراقب) تأکید زیادی دارند. اریکسون بیان کرد که نوعی احساس اطمینان به دیگران در دوره رشد شیرخوارگی بیش از هر چیز اهمیت دارد. هر شیرخواره که از لحاظ پرورش، تجاربی رضایت بخش داشته باشد این دوره را با موفقیت می گذراند، و گرنه در بزرگ سالی احساس اطمینان نخواهد داشت.18
بنابراین، دلبستگی در کودکی می تواند پایه ارتباط مطلوب والدین با فرزندان در دوره های بعدی باشد; زیرا در ابتدا کودک به این علت به سمت والدین متمایل می شود که آنها مهم ترین و قابل اعتمادترین و پایدارترین منابع او محسوب می شوند و زمینه ارتباط مؤثر والدین و فرزندان را یجاد می کنند.
ج) همدلی19
سومین مبنای روان شناختی ارتباط مؤثر والدین و فرزندان، فرایند همدلی است. همدلی مفهوم مهمی در حوزه روان شناسی و ارتباط بین فردی است. در آثار پیشگامانه کارل راجرز (Rogers Carl) مفهوم همدلی به بهترین وجه توصیف شده است، ولی آن را طوری در نظر گرفته که به آسانی در ارتباط بین والدین با فرزندان قابل استفاده است. به گفته راجرز، همدلی فرایندی است که متضمن حساس بودن نسبت بر احساسات متغیر دیگر افراد و پیوند عاطفی با آنهاست. همدلی متضمن فرایند «برای مدتی در زندگی دیگران زیستن» و وارد دنیای ادراکی دیگری شدن و وقایع را از دید او نگریستن است.
همدلی عبارت است از اجتناب از داوری در باب احساسات دیگران و در مقابل، کوشش برای درک کامل این احساسات از دید آنها.
همدلی لزوماً مستلزم آن است که فرزند بداند والدین او را درک کرده اند. چنین ارتباطی فراتر از آن است که صرفاً بگوییم «من احساس شما را درک می کنم.» برای همدلی ابتدا باید تجربه عاطفی فرزند را دقیقاً درک کرد و سپس آنچه را والدین فهمیده اند در قالب کلمات یا اشارات به فرزند منتقل کرد. طبیعی است که علایم غیرکلامی در ارتباط والدین با فرزند نقش مهمی ایفا می کند.
همدلی غیر از همدردی20 است. همدردی، نگرانی، تأسف یا ترحمی است که شخص ممکن است نسبت به دیگری احساس کند یا نشان دهد، اما همدلی عبارت است از کوشش برای هم احساسی با دیگری برای درک احساسات وی از دیدگاه خود او. همدلی مشارکت در احساس دیگران است، نه اظهار احساسات خود.21
بدون شک، همدلی نیازمند تلاش های متعدد و دقیقی است. ایجاد و رشد همدلی نیازمند تلاش در سه بعد مهم شناختی، عاطفی و ارتباط است:
1) مؤلفه شناختی همدلی والدین را ملزم می سازد که رفتار فرزند را دقیقاً مشاهده کرده و از معنای مشاهدات خود آگاهی یابد. همدلی نیازمند آشنایی با تجربه رفتاری فرزند و نیز اطلاع از تأثیرات آن رفتار است; اطلاعاتی نظیر تأثیرات رفتار فرزند بر افکار وعواطف او و یا هنگام رویارویی با مسائل مختلف زندگی.
2) مؤلفه عاطفی همدلی نیازمند حساسیت به احساسات فرزند و گوش دادن به گفته های او درباره احساسات خویش است. این احساسات در قالب کلام، حرکات و یا اعمال فرزند جلوه گر می شود. این مؤلفه ها نیازمند هماهنگی دریافت های والدین از عواطف فرزند با رفتارهای فرزند است.
3) مؤلفه ارتباط همدلی متمرکز بر انتقال این نکته به فرزند است که والدین او را درک کرده، حقایقی درباره تجارب و رفتارهای فرزند می دانند و احساسات کنونی او را دقیقاً درک می کنند. به عبارت دیگر، همدلی مستلزم آن است که به نحوی به فرزند منتقل شود که والدین او را درک می کنند.

تأثیرات همدلی در زمینه ارتباط مؤثر والدین و فرزندان

برای همدلی می توان تأثیرات زیر را در زمینه ارتباط مؤثر والدین و فرزندان برشمرد:
1) همدلی والدین تأثیر مهمی در محافظت و مراقبت از فرزند دارد; زیرا هنگامی که والدین از وضعیت و شرایط فرزندشان آگاه باشند و او را درک کنند، به دقت و درجه مراقبت خود نسبت به فرزندشان در هنگام بروز خطر می افزایند.
2) هنگامی که فرزند احساس کند والدین او را درک می کنند احتمال بیشتری دارد که از توصیه های والدین خود پیروی نماید. هرگاه برای بیان نیازها و نگرانی های عاطفی به فرزند فرصت داده شود، او احساس می کند که می تواند به والدین خود اعتماد داشته باشد. همچنین احساس می کند والدین به مسائل واقعی او می پردازند و در اجرای تصمیماتی که مربوط به مراقبت و محافظت و یا رشد و کمال آنهاست با والدین خود بیشتر تشریک مساعی می کنند. در واقع، توانایی والدین برای همدلی با فرزند و درک او عامل مؤثری برای تمایل فرزند برای مراجعه به والدین در آینده است.
3) هرگاه فرزند از رابطه همدلانه والدین با خود راضی باشد، حتی اگر از نتایج ارتباط رضایت نداشته باشد، کمتر علیه والدین حالت دفاعی به خود می گیرد و با آنها به مخالفت صریح می پردازد. والدینی که با فرزندشان همدلی دارند می توانند احساس سرخوردگی احتمالی فرزند را از نتایج توصیه های خود و چگونگی ارتباط خود با فرزندان کشف نموده و برای یافتن راه حلی که برای هر دو قابل قبول باشد، کوشش کنند. به عبارت دیگر، والدینی که با احساسات فرزند خود همدلی می کنند مایل و قادرند که به طور سازنده به سمت مطلوب حرکت کنند و زمینه ارتباط مطلوب و مؤثر با فرزندشان را فراهم نمایند.
رابطه مؤثر برخاسته از رابطه همدلانه والدین با فرزند را می توان در گفته های یکی از مراجعان به مرکز مشاوره روان شناختی به خوبی مشاهده کرد:
یک نوجوان (17 ساله پسر) در یک مشاوره ای احساس خود را نسبت به پدر خود چنین ابراز می کرد: «آنچه واقعاً من را در حرف زدن با پدرم کمک می کند این است که حتی اگر با نظرش هم مخالفت کنم، از دست من عصبانی نمی شود، هر چند بیشتر اوقات سرانجام آنچه او می خواهد انجام می دهم، اما آنچه اهمیت دارد این است که پدرم حرف های من را به خوبی گوش می دهد و می شنود. دانستن اینکه او به حرف های من گوش می دهد، عمل گوش دادن من به او را ساده تر می کند.»22
زمانی که والدین به نوجوان اجازه مخالفت کردن می دهند، در حقیقت، مفاهیم و معانی مختلفی را به طور ضمنی به او تفهیم می کنند.
د) ابراز عواطف مثبت
چهارمین مبنای روان شناختی ارتباط مؤثر والدین و فرزندان، ابراز عواطف مثبت است. ما عواطف مختلفی را در طول زندگی روزانه تجربه می کنیم و اظهار می نماییم. حالت عاطفی ما در هر لحظه بر ادراک، شناخت، انگیزش، تصمیم گیری و قضاوت های بین فردی مؤثر است.23
تجارب آزمایشگاهی به طور هماهنگ نشان دهنده آن است که عواطف مثبت به ارزیابی مثبت از دیگران و تأثیر مطلوب می انجامد و عواطف منفی به ارزیابی منفی منتهی می شود.24 به عبارت دیگر، ابراز عواطف مثبت و خوشایند والدین در برخورد با فرزندان، دوستی و علاقه آنها را پدید می آورد و آن را افزایش می دهد و در نتیجه، بر استحکام و شدت روابط والدین با فرزندان می افزاید.
ابراز عواطف مثبت از دو طریق می تواند بر ارتباط والدین و فرزندان تأثیر گذارد: نخست اینکه والدین می توانند با ابراز عواطف مثبت، کاری کنند که در فرزند موجب احساس مطبوع شود و فرزند مایل می شود آنچه در ما ایجاد خوشایندی می کند انجام دهد; مثلا والدین فرزندی را که از نخستین ساعات روز آنها را با تعریف و تمجید صادقانه شاد می کند دوست می دارند.
دوم اینکه وجود والدین به هنگام برانگیختگی عواطف مثبت نقش مهمی در پیامد علاقه فرزند به والدین دارد و در واقع، به شکل گیری نگرش مثبت به سخنان والدین می انجامد و زمینه را برای همکاری و پذیرش پیشنهادهای آنها فراهم می کند.
برخی روان شناسان توصیه اکیدی به والدین دارند، حتی توجه عاطفی مثبت و بی قید و شرط نسبت به فرزند را اساس رابطه با او معرفی کرده اند. راجرز می گوید: «هنگامی که "خود" رشد می کند، انسان نسبت به دوستی و قبول دیگران احساس نیاز می کند و توجه رعایت مثبت نامشروط دیگران را جذب می کند، این نیاز یک نیاز ذاتی برای انسان است.»25بنابراین طبق این دیدگاه، انسان از کودکی نیاز به توجه عاطفی مثبت دیگران، آن هم به طور غیرمشروط، دارد. آنچه مهم است استمرار این توجه عاطفی مثبت است; زیرا والدین معمولا به فرزند خود این توجه عاطفی مثبت را دارند، ولی به تدریج این توجه مثبت به رفتارهای خاصی از فرزند مشروط می شود و دوستی و عواطف مثبت خود را مشروط به خوب بودن رفتار کودک می کنند در آن صورت، این تلقّی برای کودک شکل می گیرد که گویا تمام شخصیت او پذیرفته نشده است. بنابراین، باید والدین نسبت به کودک پذیرش کامل داشته باشند.
دیکسون و دیگران (1993) تأثیرات متعددی را برای ابراز عواطف مثبت در روابط بین فردی بیان می کنند. از جمله این تأثیرات عبارتند از:
1) افزایش تعامل و حفظ روابط
2) ابراز علاقه واقعی به ایده ها، افکار و احساسات طرف مقابل
3) جالب و لذت بخش ساختن تعامل.
بنابراین، آنچه ما به عنوان مبنای ارتباط مؤثر والدین و فرزندان به دنبال آن هستیم، می توانیم بر اساس ابراز عواطف مثبت از سوی والدین نسبت به فرزندان پیگیری کنیم، همان گونه که نقطه مقابل آن، یعنی ابراز عواطف منفی، می تواند به سردی روابط والدین با فرزندان و سست شدن ارتباط مؤثر و مطلوب آنها بینجامد و به تدریج در کجروی فرزندان تأثیر گذارد. روان شناسان اجتماعی و جامعه شناسان در بررسی علل کجروی فرزندان به عوامل متعددی از جمله به عدم روابط گرم، محبت آمیز و حمایت گرانه که مصادیق ابراز عواطف منفی است، اشاره کرده اند.
جامعه شناسان در بین عوامل متعددی که بر کجروری فرزندان تأثیر می گذارد چند عامل خانوادگی را شناسایی کرده اند. گذشته از ضعف نظارت مستقیم بر رفتار فرزندان که در خانواده های تک سرپرست احتمال بیشتری دارد، عوامل دیگری مانند ستیز و ناسازگاری پدر و مادر، نبود روابط گرم، محبت آمیز و حمایت گرانه بین والدین و فرزندان، کجروی والدین، بدرفتاری و خشونت آنان با فرزندان در گرایش فرزندان به کجروی و ارتکاب جرم مؤثر شناخته شده اند.26
پژوهش ها نشان می دهند که در رابطه والد کودک دو مسئله مهم وجود دارد: پذیرش از سوی والدین؛ نظارت بر کودک.
به نظر می رسد از این دو عامل، پذیرش از سوی والدین مهم تر باشد.27 در آموزه های اسلامی نیز لزوم توجه به ابراز عواطف مثبت و خوشایند در برخورد والدین با فرزندان تأکید شده است و آن را در قالب دستورالعمل هایی به عنوان وظایف والدینی نسبت به فرزندان مطرح و به نمونه های زیر اشاره شده است:
1) گفتوگوی مهربانانه و دلسوزانه با فرزندان
2) نگاه مهربانانه به فرزندان
3) روابط غیرکلامی ناشی از عواطف مثبت؛ مثل بوسیدن و نوازش فرزند به مقتضای سن کودک و....
یکی از مشخصه هایی که در کیفیت روابط والدین با فرزند حایز اهمیت است، گرمی روابط، حمایت و ملایم بودن آن است. والدین هنگام تعامل با کودک باید گرم و آرام صحبت کنند و از تحسین و تشویق به موقع و مناسب دریغ نورزند.
از این نوع گرمی و ملاطفت در برخوردهای رسول گرامی اسلام(ص)فراوان دیده می شود. از جمله، روزی پیامبر اکرم(ص) نماز جماعت را با گروهی به جای می آوردند. امام حسین(ع) که در سنین کودکی بودند، در کنار رسول اکرم(ص)قرار داشتند. وقتی پیامبر(ص) به سجده می رفتند امام حسین(ع) به پشت حضرت(ص) سوار می شد. هر گاه پیامبر(ص)می خواستند سر از سجده بردارند به آرامی امام حسین(ع) را کنار می نشاندند. وقتی سجده بعدی را شروع می کردند، دیگر بار امام حسین(ع)بر پشت حضرت(ص)سوار می شد. در تمام نماز، پیوسته امام حسین(ع) این کار را تکرار می کرد تا حضرت(ص) نماز را تمام کردند. مردی یهودی که شاهد این منظره بود گفت: «"ای محمد! شما با کودکان برخوردی دارید که ما تا به حال چنین نکرده ایم.» پیامبراکرم(ص) فرمودند: «اگر شما به خدای پیامبر ایمان داشتید با کودکان مهربان بودید.»28
در اسلام در مورد پاسخگو بودن والدین و علاقه نشان دادن آنها به کودک سفارش های اکیدی شده است. در روایتی از حضرت صادق(ع) چنین نقل شده است: «إِنَّ اللَّه عَزَّوَجَلَّ لَیَرحَم الرَّجُلَ لِشِده حُبِّهِ لِوَلَدِه»;29 خدای تعالی مردی که فرزندش را خیلی دوست دارد حتماً مورد ترحم و لطف قرار خواهد داد.
و در روایتی دیگر می فرماید: «قَالَ الصَّادِقُ(علیه السلام): قَالَ رَسُولُ اللَّه(صلی الله علیه وآله): مَن قبّل وَلَدِه کَتَبَ اللَّه لَهُ حَسَنَه وَ مَن فَرّحَه فَرّحه اللَّه یَومَ القِیمَهِ...»;30 هر کس فرزندش را ببوسد خداوند برای او پاداشی نیکو می نویسد و کسی که فرزند خود را خوشحال کند خداوند متعال او را در قیامت خشنود خواهد کرد....
ه) ارتباط غیرکلامی
پنجمین مبنای روان شناختی روابط مؤثر والدین و فرزندان، لزوم توجه به ارتباطات غیرکلامی است. کلام و گفتار تنها بخشی از جریان ارتباط و تبادل نظر با دیگران است. والدین یا فرزندان، افکار، نگرش ها و معانی مختلف را بیشتر از طریق حرکات چهره، آهنگ حرکات و طرز نگاه کردن و بالاخره مجموعه رفتار غیرکلامی به طرف مقابل منتقل می سازند. رفتار غیرکلامی را می توان نیرومندتر و حتی مؤثرتر از کلمات دانست. نیاز به درک اثرات ارتباط غیرکلامی، به ویژه در کار کردن با کودکان، از اهمیتی خاص برخوردار است; زیرا کودکان هنوز پیچیدگی ها و رموز ارتباط کلامی را به خوبی نمی دانند.
تا اوایل دهه 1960 م در مورد جنبه های غیرکلامی ارتباطات انسانی مطالعات کمتری انجام شده بود، اما محققان پس از دهه 1960 متوجه شدند که برای بررسی کامل فرایندهای ارتباطی الزاماً باید کانال های غیرکلامی را نیز در نظر گرفت.
بردویسل (Birduhistell، 1970) که از چهره های برجسته حوزه ارتباط غیرکلامی است، در تصدیق نقش حساس فرایندهای غیرکلامی می گوید: «هر شخص عادی عملا روزانه 10 تا 11 دقیقه صحبت می کند و هر جمله او به طور متوسط 5/2 ثانیه طول می کشد.»
او همچنین تخمین می زند که در یک برخورد دو نفره معمولی یک سوم معانی اجتماعی از طریق مؤلفه های کلامی و دو سوم مابقی از طریق کانال غیرکلامی منتقل می شود. پس بخش اعظمی از اطلاعات از طریق کانال غیرکلامی رد و بدل می شود و ویژگی های زیر را برای آن می توان بیان کرد:
1) رفتارهای غیرکلامی مکمل گفتار هستند.
2) رفتارهای غیرکلامی حالات عاطفی را می رسانند و بر غنای کلماتی که نشانگر حالات هیجانی هستند می افزایند.
3) رفتارهای غیرکلامی به ترسیم و توصیف محتوای پیام ها کمک می کنند.
4) رفتارهای غیرکلامی به عنوان یکی از اجزای جدا نشدنی فرایند ارتباط، تأکید فرد را بر بخش های کلامی می افزایند.
5) رفتارهای غیرکلامی به تنظیم جریان ارتباط سخنگو و شنونده کمک می کند.
6) رفتارهای غیرکلامی با فراهم کردن فیدبک (= بازخورد) برای تعامل کنندگان به شروع و حفظ ارتباط کمک می کنند.
7) رفتارهای غیرکلامی از طریق تعریف ضمنی روابط، تأثیر قابل توجهی بر دیگران می نهند; مثلا، کسی که می خواهد بر دیگری تسلط پیدا کند می تواند برای رسیدن به هدف خود به رفتار غیرکلامی متوسل شود.
ارتباط والدین و فرزندان از جمله ارتباطات انسانی است که بخش اعظم این ارتباط را، ارتباط غیرکلامی تشکیل می دهد. بدون شک، برای ایجاد و رشد ارتباط مؤثر و مطلوب والدین با فرزندان باید از ارتباطات غیرکلامی (که بنابر تحقیق فوق 32 ارتباطات انسانی را تشکیل می دهد و چه بسا در خصوص ارتباط والدین با فرزندان بیش از این مقدار باشد) و ویژگی های آن بهره جست و به عبارت دیگر، می توان گفت: ارتباط مؤثر بیش از آنکه تحت تأثیر ارتباط کلامی باشد ناشی از ارتباط غیرکلامی است.
و) پذیرش غیرمشروط
یکی دیگر از مهم ترین مبانی روان شناختی ارتباط مؤثر با فرزندان پذیرش غیرمشروط نسبت به فرزندان است; بدین معنا که والدین، کودک و نوجوان را آن گونه که هست بپذیرند، هر چند ممکن است رفتار او مورد پذیرش آنان نباشد. باید به فرزند به عنوان یک شخص مستقل احترام گذاشت و برای او به عنوان یک انسان با توانایی ها و رغبت های خاص خود، ارج و ارزش قایل شد. نباید کوشش خود را صرفاً به این خاطر که فرزند، انسانی کوچک تر، ناآگاه تر و نارسیده تر است پی ریزی نمود و بر حاکمیت و تسلط بر او به کار گرفت، بلکه باید حق مسلم او را برای «فرزند بودن» شناخت و انرژی خویش را متوجه جهت دادن به اعمال و رفتار او در مسیر سازگاری مطلوب و پیشرفت و موفقیت نمود. والدین باید درک کنند که رفتار برای فرد صاحب رفتار، اعم از کودک یا نوجوان، چه معنا و مفهومی دارد.
در گسترش روابط مطلوب، باید به کودک اجازه داد تا نظرات و تصمیمات خویش را هر گاه و در هر زمانی که ممکن باشد ابراز کند. اجرای این امر مستلزم آن است که برای کودک حق اشتباه کردن نیز قایل شد و جز در مواردی که این اشتباه برای خود او یا دیگران خطرناک است به او اجازه داد تا نتایج حاصل از اعمال خویش را تحمل و تجربه کند.
والدین مؤثر باید نخست یک شنونده خوب باشند تا بتوانند در زمینه تعبیر و تفسیر اطلاعات و ارائه کمک و راهنمایی و تأثیرگذاری مطلوب اقدام ورزند. فرزندان نیاز دارند که با تمام وجود احساس کنند مورد عشق و علاقه والدین و پذیرش غیرمشروط والدین هستند، هر چند که اعمال و رفتارشان احتمالا مورد تأیید آنان نخواهد بود. به بیان دیگر، باید مفهوم «من را دوست دارند اما از کارم خوششان نمی آید» را با تفکیک معنی در مورد والدین احساس کنند.
پذیرش غیرمشروط موجب می شود تا رابطه انسانی غنی تر و مؤثرتر به وجود آید. پذیرش غیر مشروط یا توجه بدون قید و شرط بدین معناست که والدین ارج و حرمتی به طور مطلق و کلی برای فرزند قایل باشد نه آنکه مشروط; یعنی کودک را آن گونه که هست بپذیریم، نه آن گونه که والدین می خواهند. تحقیقات نشان می دهد که توجه بدون قید و شرط تغییرات سازنده و رشد و تکامل را در کودک و نوجوان تسهیل می کند.31

پی نوشت ها

1. Atitiued. 2 جمعی از مؤلفان، روان شناسی اجتماعی با نگرش به منابع اسلامی، تهران، پژوهشکده حوزه و دانشگاه، 1382، ص 137.
3 محمّد محمّدی ری شهری، میزان الحکمه، تهران، نشر مرکزالاعلام الاسلامی، 1379، ج 10، ص 699، حدیث 32323.
4 حسین نوری طبرسی، مستدرک الوسایل، بیروت، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، 1988م، باب 24 و 389.
5 همان.
6 ابومحمد الحسن بن شعبه حرانی، تحف العقول عن آل الرسول، بیروت، اعلمی للمطبوعات، 1974م، ح 23، ص 189.
7. White, J. l kime , S. (1987). The first three years of le. New York: prentice-hall, P. 106. 8.
Attachment. 9
Fallowing behavior. 10
Imprinting. 11
Critical. 12 پاول هنری ماسن و همکاران، رشد و شخصیت کودک، ترجمه مهشید یاسایی، تهران، نشر مرکز، 1380، ص 176.
13 همان، ص 177.
14 و 15 کارل هافمن و همکاران، روان شناسی عمومی، ترجمه هادی بحیرایی و همکاران، تهران، ارسباران، 1384، ص 424.
16 همان، ج 1، ص 425.
17 بالبی (1960); فروید (1964); واتسون (1928)
18 ناصر بی ریا و همکاران، روان شناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، تهران، سمت، 1375، ج 2، ص 796.
19. Empathy.
20. sympathy.
21 دیماتئو، ام. رابین، روان شناسی سلامت، ترجمه سیدمهدی موسوی اصل و همکاران، تهران، سمت، 1378، ج 2، ص 439.
22 اسماعیل بیابانگرد، روان شناسی نوجوان، چ سوم، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، 1378، ص 68.
23 و 24 اون هارجی و دیگران، مهارت های اجتماعی در ارتباط میان فردی، ترجمه خشایار بیگی و مهرداد فیروزبخت، تهران، رشد، 1384، ص 274.
25 حسین شکرشکن و همکاران، مکتب های روان شناسی و نقد آن، چ دوم، تهران، سمت، 1377، ج 2، ص 443.
26 حسین بستان، اسلام و جامعه شناسی خانواده، قم، پژوهشگاه حوزه و دانشگاه، 1383، ص 100.
27 اسماعیل بیابانگرد، روان شناسی نوجوان، چ سوم، تهران، دفتر نشر و فرهنگ اسلامی، 1378، ص 97.
28 محمّدتقی فلسفی، کودک از نظر وراثت و تربیت، تهران، هیئت نشر معارف اسلامی، 1341، ج 2، ص 145.
29 محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفا، 1983 م، ج 104، ص 91.
30 همان، ج 7، ص 304.
31 شکوه نوابی نژاد، سه گفتار درباره راهنمایی تربیت فرزندان، چ ششم، تهران، انتشارات انجمن اولیاء و مربیان، 1375، ص 23.

0

ورود لوازم تکنولوژیک جدید از قبیل کامپیوتر و ماهواره و استفاده از فناوری اینترنت سبب شده است که بسیاری از افراد به‌ویژه در جامعه ما دچار تغییر رفتار یا حتی تغییر شخصیت شوند.
استفاده از اینترنت به ‌ویژه استفاده از فضای مجازی چت‌روم‌ها و رواج دیدن فیلم‌های روز هالیوودی که صرفا برای مصارف تجاری ساخته می‌شوند، تأثیر مستقیمی بر رفتار افراد جامعه ما گذاشته است. یکی از دلایل این امر را می‌توان در عدم‌ بستر‌سازی‌ و ایجاد زیر ساخت ‌های فرهنگی و تطابق نیافتن محصولات این فناوری‌ های نوین با فرهنگ جامعه ایرانی جست‌وجو کرد.
این بار نیز مانند لوازم دیگر دارای تکنولوژی مدرن مانند خودرو و تلویزیون که در قرن بیستم به کشور وارد شدند متولیان امر، فرهنگ‌سازی‌ نکردند و صرفا کامپیوتر و فناوری اینترنتی و ماهواره و موبایل به‌طور قالبی وارد جامعه شد و افراد بی‌آنکه خود بدانند به‌طور ناخودآگاه تبدیل به مصرف‌کنندگان این مصنوعات نوین شدند.
در سال‌های پس از ورود ماهواره و اینترنت شاهد گسست فرهنگی میان نسل‌های قدیم و جدید هستیم زیرا با ورود ماهواره و اینترنت فرهنگ غرب بدون هیچ‌گونه محدودیت و مرزی وارد کشور ما شده است. این البته به معنای نفی مزایای این محصولات تکنولوژیک نیست بلکه در این نوشتار تلاش شده است بیشتر به معایب این محصولات پرداخته شود.

در این میان مسئولان فرهنگی کشور نتوانستند آنگونه که باید و شاید مزایا و معایب محصولات این تکنولوژی ‌های نوین را مورد بررسی قرار دهند و از طریق صداوسیما و رادیو و سایت‌های اینترنتی و مطبوعات ضمن واکاوی و ریشه‌یابی معایب محصولات فرهنگی تکنولوژی‌های نوین به تشریح آنها بپردازند. در نتیجه در حال حاضر با نسل جوانی مواجه هستیم که زندگی‌اش در چت‌کردن پای اینترنت و دیدن فیلم‌های سینمایی هالیوودی خلاصه شده است.
تبلیغات دیجیتال و ماهواره‌ای سبب شده است تا جوان ایرانی رویکرد بسیار مثبتی به غرب داشته باشد. در نتیجه متوجه می‌شویم که تطابق نیافتن این محصولات تکنولوژیک با فرهنگ ملی و ایرانی تا چه حد به زندگی اجتماعی، فرهنگ و سیاست اجتماع لطمه زده است.
در عرصه اجتماعی نیز می‌توان گفت که وضع از این بهتر نیست و برخی جوانان ما با الگو‌برداری از فرهنگ غرب که توسط اینترنت و ماهواره به‌طور گسترده ترویج می‌شود، دیگر حاضر به تشکیل خانواده نیستند و مجرد بودن و زندگی در فضای مجازی اینترنت را بر هر چیز دیگر ترجیح می‌دهند.در این میان صداوسیما و سایت‌های فارسی‌زبان داخلی نیز اقدامی منطقی برای جلوگیری از رسوخ و نفوذ فرهنگ پوچ‌گرای غرب به جامعه ما انجام نداده‌اند.
سال‌هاست که شبکه‌های تلویزیونی ما از سریال‌ها، فیلم‌ها و برنامه‌های تلویزیونی مهیج خالی است و به‌نظر می‌رسد صدا‌وسیما برای مقابله با بی‌بی‌سی فارسی و شبکه فارسی‌وان هنوز برنامه‌ای برای ایجاد شبکه‌های مستقل فیلم، سریال و اخبار در نظر نگرفته است.

0

انسان در مسیر زندگی خود با انواع مسائل و مراحلی مواجه می‌شود که ناگزیر از تصمیم گیری است. تصمیم گیری نقش گسترده‌ای در زندگی آدمی دارد. از تصمیم گیریهای جزئی در امور کوچک گرفته، تا تصمیم گیریهای بسیار بزرگ و پراهمیت. برخی از تصمیم گیریها چنان به راحتی صورت می‌گیرند که شاید ما چندان توجهی به آنها نمی‌کنیم، اما در مقابل مسائلی نیز در زندگی وجود دارند که اقدام به تصمیم گیری در مورد آنها شاید مدت زمان طولانی وقت لازم داشته باشد. در هر حال اهمیت این تصمیم گیریها به لحاظ اهمیتی که اکثر آنها در سرنوشت فرد دارند، بسیار زیاد است و چه بسا تعلل در شناخت راههای تصمیم گیری بهتر، عواقب جبران ناپذیری را برای فرد به بار آورد.

عوامل موثر در قدرت تصمیم گیری

در مورد سهولت تصمیم گیری، نوع مشکل نقش اساسی دارد. مشکلات کوچکتر معمولا خیلی راحتتر حل می‌شوند، چون تصمیم گیری در مورد آنها راحتتر صورت می‌گیرد. اما مشکلات پیچیده‌تر به لحاظ نیازی که به اطلاعات تخصصی‌تر دارند و اغلب چند جنبه مختلف از زندگی فرد را شامل می‌شوند، با روند کند تصمیم گیری مواجه هستند. علاوه بر این مشکلاتی نیز وجود دارند که زمان در تصمیم گیری برای آنها بسیار اهمیت دارد، بطوری که در یک مدت زمان کوتاه، باید تصمیم گیری مهمی را انجام دهد. در مورد این نوع موارد توجه به قدرت تصمیم گیری و بالا بردن توان آن حائز اهمیت است.

آشنائی فرد با موضوع مورد تصمیم گیری

هرچه فرد اطلاعات و آگاهیهای بیشتری در زمینه موضوع مورد تصمیم گیری داشته باشد، قدرت تصمیم گیری فرد بالاتر خواهد بود. آنچه که در اکثر موارد فرد را با شکست در تصمیم گیری یا تصمیم گیری اشتباه مواجه می‌سازد، نداشتن اطلاعات و تخصص کافی می‌باشد. به عنوان مثال مساله تصمیم گیری در مورد انتخاب رشته تحصیلی نمونه‌ای از مواردی است که نیاز به داشتن اطلاعات از شرائط رشته‌ها دارد. اگر فرد شناخت کاملی از زمینه‌ای که رشته تحصیلی مورد نظر به آن می‌پردازد، نداشته باشد، به احتمال قوی انتخاب درستی که با زمینه علائق و استعدادهای او همخوانی داشته باشد، نخواهد داشت.

اعتماد به نفس و قدرت تصمیم گیری

افرادی که دارای اعتماد به نفس بالایی هستند، از قدرت تصمیم گیری بالاتری برخوردار هستند و در شرایط بحرانی قادر به تصمیم گیریهای مناسب می‌باشند. در حالی که افراد دارای اعتماد به نفس پائین، اغلب در تصمیم گیریهای خود دچار مشکل هستند. آنها شاید برای امور خیلی جزئی، زمان خیلی زیادی صرف کنند تا تصمیم گیری لازم را انجام دهند و برخی از آنها حتی از شرائطی که آنها را ناگزیر از تصمیم گیری می‌کند، فرار می‌کنند. به همین علت است که این افراد ریسک پذیری کمتری از خود نشان می‌دهند.

افسردگی و قدرت تصمیم گیری

در میان تمام علائمی که افسردگی دارد، ناتوانی در تصمیم گیری از علائم اساسی است. فرد افسرده حتی برای مسائل جزئی روزمره، فاقد قدرت تصمیم گیری است. بی‌حوصلگی و خلق پائین او، قدرت تصمیم گیری او را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و این مساله زمانی شدت پیدا می‌کند که ناامیدی در فرایند تصمیم گیری او دخالت می‌کند. فرد افسرده امیدواری کمتری به آینده دارد. بنابراین با بدبینی با مسائل برخورد می‌کند و توجه بیش از حد به ابعاد منفی مسائل او را از تصمیم گیری مناسب محروم می‌سازد. او از هر کاری که نیاز به صرف انرژی، چه کم و چه زیاد دارد، دوری می‌کند. تصمیم گیری فرایندی است که به انرژی فکری زیادی نیازمند است.

اضطراب و قدرت تصمیم گیری

اضطراب بر روی بسیاری از فرایندهای ذهنی انسان تاثیر مخرب دارد. شاید معروفترین تاثیر اضطراب، روی حافظه باشد. زمانی که دانش آموز احساس می‌کند در پاسخ سوالی که آشنایی کاملی با آن دارد، حافظه‌اش از کار می‌افتد، سرش خالی می‌شود و احساس می‌کند هیچ مطلبی به ذهنش نمی‌رسد. همین اتفاق در فرایند تصمیم گیری اتفاق می‌افتد.
اولا اضطراب مانع از آن می‌شود که فرد بتواند از اندوخته‌های ذهنی خود، از تجارب و اطلاعات خود در فرایند تصمیم گیری استفاده کند، چون هیچ مطلب و تجربه‌ای که برای او یاری کننده باشد، به ذهنش نمی‌رسد و آنچه به ذهنش می‌رسد، بسیار دست و پا شکسته و فاقد سودمندی لازم است. از سوی دیگر اضطراب نگرانی فرد را از احتمال شکست افزایش می‌دهد، قدرت ریسک پذیری او را کاهش می‌دهد و اجازه نمی‌دهد که فرد در کمال آرامش تمام جوانب را مورد بررسی قرار دهد. از این رو فرد مضطرب یا خیلی عجولانه تصمیم می‌گیرد و یا به قدری تصمیم گیری را طولانی می‌کند تا فرصتهای طلایی را از دست می‌دهد.

آشنائی با روال منطقی تصمیم گیری

تصمیم گیری همچون حل یک مساله ریاضی از فرمولها و مراحل منظمی تبعیت می‌کند. آشنائی فرد با روند تصمیم گیری منطقی احتمال موفقیت او را در تصمیم گیری افزایش خواهد داد. فرد با آگاهی از اینکه روال تصمیم گیری او درست است، با قدرت و اعتماد بیشتری عمل خواهد کرد و خواهد توانست تمام جوانب قضیه را مورد بررسی و کنکاش قرار دهد. روال منطقی تصمیم گیری هرچند از فردی به فرد دیگر می‌تواند متفاوت باشد، اما از یک اصول کلی تبعیت می‌کند، که فرد را به نتیجه گیری و اتخاذ تصمیم مناسب رهنمون می‌شود.

راهبردهای عملی برای افزایش قدرت تصمیم گیری

*اعتماد به نفس داشته باشید. برای اینکار پیروزیهای قبلی خود و توانایی‌های خود را همواره مدنظر داشته باشید.

*علائم و ناراحتیهای خود را که در قدرت تصمیم گیری شما دخالت می‌کنند، بشناسید و تلاش کنید آنها را رفع کنید.

*تغذیه مناسب داشته باشید. تغذیه مناسب با افزایش قوای ذهنی، در تمام زمینه‌های ذهنی قدرت شما را بالا خواهد برد.

*معلومات خود را افزایش دهید. افزایش معلومات هم در مسائلی که در حال حاضر باید برایشان تصمیم گیری کنید، لازم است و هم در افزایش معلومات به صورت کلی و روزانه در موارد مختلف مدنظر است.

*در حین تصمیم گیری، تلاش کنید موضوع را از جنبه‌های مختلف بشناسید و به ابعاد مختلف آن پی ببرید.

*از افراد آشنا به موضوع حتما کمک بگیرید.

*از یک نظم منطقی برای تصمیم گیری استفاده کنید. به عنوان نمونه می‌توانید مشقهای مختلف تصمیمتان را بررسی کنید، دلایل مخالفت و موافقت خود را بر هر مشق یادداشت کنید. به این ترتیب و با الویت بندی و امتیاز دادن به زمینه‌هایی که با آنها موافق هستید، تصمیمی را اتخاذ کنید که کمترین شکست و بیشترین احتمال پیروزی را به همراه داشته باشد.

*همواره به یاد داشته باشیم که در اکثر انتخابهای ما، انتخاب کامل و بدون عیب و نقصی وجود ندارد و هر انتخاب ما متضمن از دست دادن امتیازاتی است که دیگر انتخابها می‌توانستند داشته باشند. به عبارتی تصمیم گیری بر اساس بیشترین امتیاز و کمترین احتمال شکست انجام می‌شود.

0

کودکان ما آن‌گونه می‌شوند که ما هستیم، نه آن‌گونه که دلمان می‌خواهد بشویم این جمله نشان می‌دهد که کودکان به ویژه در سنین کودکی که ذهنی تحلیل‌گر ندارند چه میزان بر دیدنی‌های خویش استوارند و به چه مقدار آنچه را که می‌بینند ثبت و ضبط می‌کنند. این روزها در جامعه‌ی کنونی و با بالارفتن سطح آگاهی و روانشناختی جامعه، اغلب پدر و مادرها می‌دانند که امنیت روحی و عاطفی کودک نقشی تعیین کننده در شخصیت و رشد او دارد. ارتباط والدین با هم، گرمی و احترام و عشقی که به این روابط حکم‌فرماست، اصلی‌ترین محور تأمین‌کننده‌ سلامت روانی کودک است. می‌دانیم که عدم تفاهم و دعواهای شبانه‌روزی به چه میزان کودکان را گوشه‌گیر، افسرده، پرخاشگر می‌کند و اعتماد به نفس را از آنها می‌گیرد و تأثیر این روابط تشنج‌آمیز گاه از طلاق بیشتر است و در عوض، روابط عاشقانه و احترام بین والدین چقدر می‌تواند کودک را مهربان و قدرشناس بار آورد.

نقش پدر در تربیت فرزند

کودک در مسیر رشد از افرادبسیاری اثر می‌پذیرد و تحت تأثیر دیده ها و شنیده های بسیاری قرار می گیرد. همه آنهایی که در اطراف او هستند و به نحوی در او اثرگذارند مدل و الگوی کودک‌اند. پدر از همه‌ آنها مهم تر و مؤثرتر است و این اهمیت و تأثیر تا سنین نوجوانی هم چنان ادامه دارد.

»رفتار پدر برای فرزند خردسال همه چیز است؛ درس است، اخلاق است، تربیت است، سازندگی یا ویرانگری است. طفل در سنین خردسالی همه چیز را از او کسب می کند. محبت، شفقت، وفاداری، خلوص و صفا، رشادت، شهامت، ادب و تواضع، عزت نفس، سجایای اخلاقی، درستکاری، پشتکار، سربلندی، شرافت، صداقت، را از او فرا می گیرد. این امر از نظر روانشناسان تربیتی گسترش دارد که برخی از آنها رفتار فرزندان را انعکاسی از رفتار پدران دانسته اند و گفته اند تو اول کودک خود را به من بنمای، تا بگویم تو که هستی. نحوه استدلال پدر، به کارگیری وسایل و ابزار، کینه توزی و خود خواهی او… همه در کودک نقش دارد. بر این اساس پدران در برابر رفتار شخصی خود مسئولاند. هر آنچه را که می یابند به فرزندان یاد می دهند. افکار و رفتار او را بر این اساس جهت می دهند، موجبات رشد و یا سقوط شخصیت فرزندان را فراهم می آورند

با این حجم و عمقی که رفتار پدر بر کودک دارد، می‌توان به تأثیر رفتار پدر با مادر، بر روی روح و روان فرزند، پی برد. احترام پدر، احترام می‌آفریند، عشق او، اعتماد به نفس، قدردانی‌اش، قدردانی و … کودکان آیینه‌ تمام نمای رفتار ما هستند.

نقش مادر در تربیت فرزند

کودکان به هنگامی که در خانه تنها می شوند ادای زندگانی پدر و مادر را در می آورند. و این خود صحنه ای تماشایی است. حتی گفته شده که اگر می‌خواهید نقاط قوت و ضعف ارتباط درون خانواده‌ای خود را ببینید به بازی‌ و نقاشی کودکانتان توجه کنید. در این میان مادر می تواند با رفتار خود، امانت، صداقت، وفای به عهد، حق جویی، حقدوستی، و… را در کودک احیا کند و یا آنها را بمیراند. مادر می تواند زمینه را برای هدایت فطری طفل فراهم سازد و یا موجب انحرافش از صراط مستقیم گردد. در جنبه عاطفی نیز مادران تأثیر بسیاری به روی کودکان دارند. اگر مادری دچار ترس باشد نمی تواند کودک شجاع بپروراند.

تأثیر تفاهم والدین در تربیت کودک

تفاهم والدین در تمام صحنه‌‌های زندگی، موجب استحکام پایه‌‌های خانواده می‌‌گردد. به ویژه با تفاهم با همدیگر علاوه بر اینکه کانون زندگی را گرم‌‌تر نموده‌‌اند، ‌فرزندان چنین خانواده نیز، ‌از سلامتی کامل‌‌تر و شخصیت واقعی برخوردار می‌‌گردد. امام معصوم (ع) می‌‌فرماید: بهترین زنان شما زنی است که هرگاه همسرش خشمناک گردد ومورد غضب وی قرار گیرد و یا این که بر همسرش غضبی کرد، به او بگوید: دست من در دست تو و تسلیم محض تو هستم.

رسول خدا(ص)‌ می‌‌فرماید: برادرم جبرئیل به من خبر می‌‌داده و همواره سفارش زنان را می‌‌نمود، تا آنجا که من گمان کردم، برای شوهر جایز نیست که به زنش اُف بگوید… شما زنان را به عنوان امانت خدایی گرفته اید

امیر المؤمنین (ع) می‌‌فرماید: زنان امانت خدا نزد شما هستند، به ایشان زیان نرسانید و بر ایشان سخت مگیرید.

همه‌ این توصیه‌ها تنها ناظر بر اهمیت برقراری روابط سالم بر ارتباط میان زن و شوهر نیست، بلکه به تأثیر سلامت این ارتباط بر کودکان نیز اشاره دارد.

احترام گفتاری

شایع‌ترین و ساده‌ترین و صدالبته مهم‌ترین نوع مناسبات انسانی، ارتباط کلامی و گفتاریست. خوب گفتن و خوبی‌ها را گفتن، شرط است. داشتن لحن مودبانه و احترام‌آمیز ناظر به خوب گفتن است و داشتن محتوای ارزشمند و مفید علمی، فکری، دینی و … ناظر به گفتن خوبی‌ها و این دو تأثیری شگرف در رشد شخصیت و ادب کودک دارد و از او فردی قدرشناس و محترم می‌سازد.

احترام شنیداری

خوب شنیدن مهارت است، هنر است. نشان دادن توجه و دقت به صحبت‌های طرف مقابل باعث ایجاد اعتماد به‌نفس و احترام و محبت در آن‌ها می‌شود. خوب شنیدن روشی کارآمد در ارتباطات انسانی، خاصه ارتباط میان همسران است. زیرا خوب شنیدن نشان‌دهنده‌ی میزان اهمیت و احترامی‌ست که طرفین برای هم قائلند و البته فراموش نکنید که کودکان ما روابط ما را به خوبی رصد می‌کنند.

تفاهم در نحوه‌ تربیت کودک

حتی در بهترین ازدواج ها نیز امکان دارد که زن و مرد بر سر تربیت بچه ها و شناساندن خوب و بد به آنها با یکدیگر به اختلاف نظر برسند. اما سوال اینجاست که آیا پدران و مادران می دانند که وقتی در رابطه با تعلیم و تربیت فرزندان اختلاف نظر دارند، چه باید بکنند؟ و چگونه عمل کنند؟

دکتر «راس پیترز»، یکی از برجسته ترین روانشناسان بالینی در این باره که چطور می توان این اختلافات را به توافق تبدیل کرد، می گوید: از همان قدیم الایام هم بر سر تربیت بچه ها در خانواده ها مشکل وجود داشته است. این مشکلات معمولا ترکیبی است از اینکه کدامیک از والدین ابتدا کودک را حین ارتکاب جرم دیده است، هر کدام از والدین تا چه میزان با رفتارهای ناشایست فرزندانشان عصبانی می شوند، خلق و خو و میزان تحمل ناکامی در پدر و مادر متفاوت است، کدامیک از والدین زمان بیشتری را در روز با کودک می گذراند و در آخر کدامیک از والدین از اینکه نتوانسته است زمان بیشتری را صرف کودک خود کند احساس گناه می کند

می‌بایست از ابتدا درک، تفاهم، اصول پایه‌ای را در خود پرورش داد تا در چنین مواقعی به کمک انسان بیاید. یادتان باشد که اختلاف و عدم توافق با همسرتان سر تربیت و تادیب فرزندانتان مسئله ای کاملا طبیعی و غیرقابل اجتناب است. این اختلاف به این معنی نیست که شما والدینی ناسازگار هستید و با یکدیگر تفاهم ندارید. اجازه ندهید که این عدم توافق برایتان تبدیل به مشکل بزرگی شود. بحث و گفتگوی مناسب در مقابل کودکان می تواند تجربه تکاملی خوبی برای آن ها باشد. اشکالی ندارد اگر فرزندتان شما را در حال بحث، مخالفت و حل و فصل موضوعی ببینند. در واقع اگر این بحث ها به طریقی صحیح انجام گیرد، درس زندگی فوق العاده ای برای آن ها خواهد بود

تأثیر نزاع والدین بر کودکان

نزاع و اختلا‌ف والدین بر روی خصایص روانی کودک اثر نامطلوب می‌گذارد و چنانچه این ارتباط خصمانه باشد، زمینه‌های فراوانی را برای تخریب زندگی کودکانه فرزند فراهم کرده، آرامش و امنیت را از زندگی او سلب می‌کند. اختلا‌فات والدین، شدت و تداوم آن موجب ناامنی اضطراب آور و صدمه به احساسات و عواطف کودکان شده و زمینه را برای ارتکاب به بزهکاری فرزندان فراهم می‌کند.

اگر محیط خانوادگی دوستانه نباشد، کودکان مخصوصا دخترها در مواقع حساس که دچار بحران‌های روحی می‌شوند، دیگر نمی‌توانند مشکلا‌ت خود را با خانواده در میان بگذارند و از اینجاست که گرایش به بزهکاری از همان سنین کودکی آغاز می‌شود.

«جوزف هوپر، پژوهشگر مسایل خانواده معتقد است زمانی بقای یک زندگی خانوادگی برای کودک مفید است که درگیری‌ها و مشکلا‌ت اعتقادی و سلیقه‌ای والدین محسوس نباشد، زیرا در غیر این صورت دوام یک زندگی نه تنها به سود کودک نیست بلکه باعث تشدید تشویق‌های ذهنی و مشکلا‌ت روحی‌او می‌شود.

زمانی که در یک خانواده پدر و مادر بر سر کوچکترین مسایل جلوی چشم کودکان خود با هم مشاجره کرده و اوضاع خانواده را متشنج می‌کنند این کار آنها به مرور زمان آثار سو و منفی خود را بر کودکان به جا می‌گذارد. از اولین نشانه‌‌های آن بی‌احترامی‌به والدین است که به مرور زمان این مسئله در ابعاد بزرگتر و در سطح جامعه به اشکال متفاوت ظاهر می‌شود.

کودکی که ناظر مشاجره پدر و مادر است دچار مشکلا‌ت رفتاری مانند پرخاشگری می‌شود. این را هم بدانید که آثار مخرب مشاجرات سخت و جدی والدین حتی از تاثیرات طلا‌ق نیز طولا‌نی‌تر است. از سوی دیگر نتایج یک پژوهش دانشگاهی نشان داده آن دسته از مردان و زنانی که در دوران کودکی خود، شاهد مشاجره والدین و یا قربانی آزار آنها بوده‌اند در آینده نیز اینگونه رفتارها را با همسر خود بکار می‌برند. زیرا فرزندان به صورت غیرارادی و با مشاهده رفتار الگوهایشان یعنی والدین به تکرار چنین رفتارهایی می‌پردازند

روانشناسان خانواده و علمای تعلیم و تربیت به والدین توصیه می‌کند تا در شرایط خوبی اقدام به ازدواج کنند. زن و شوهر قبل از ازدواج باید منشا اختلا‌فات را شناسایی و نسبت به رفع آن اقدام کنند و فلسفه ازدواج و زندگی مشترک را بدانند. پدر و مادر وظیفه دارند اول خود را بشناسند و بعد از آن اطلا‌عات لا‌زم را برای بچه دار شدن به دست آورند و بعد با نیت قبلی و به جا آوردن دو رکعت نماز شکر اقدام به بچه‌دار شدن کنند.

منابع:

جوادی، علیرضا، نقش سازنده اعتدال و تفاهم در تربیت صحیح کودک، هفته نامه شما، بهمن 90

انصاری، حمیدرضا؛ شیوه‌ تربیتی متفاوت والدین و سردرگمی فرزندان، روزنامه ایران

نقش خانواده در تربیت فرزندان و تأمین محبت در تربیت فرزندان؛ نشریه روانشناسی و علوم تربیتی«مکتب مام» بهمن 1353، شماره 63

تأثیر اختلاف نظر والدین بر تربیت فرزندان، سایت تهران‌کیدز

نقش والدین در تربیت فرزند، دانش، سایت موسسه فرهنگی بشارت

0

سوالات متن مطالعات پایه هشتم به صورت پاورپوینت

0

چکیده:

سرمایه گذاری در آموزش و پرورش از اهمیت ویژه ای برخوردار است و باید هزینه های صرف شده در امرتعلیم وتربیت را نوعی سرمایه‌گذاری به حساب‌آورد و‌درصد هزینه های آموزشی کشورها رقمی معادل 10 تا 20 درصد کل بودجه هر کشور را تشکیل می دهد و این هزینه ها شامل هزینه های اداری، حقوق کارکنان، کتب درسی و مواد کمک درسی، تجهیزات و نگهداری ساختمانهای آموزشی و سایر بودجه های جاری است.
آموزش و پرورش نقش اساسی در رشد و توسعه اقتصادی و اجتماعی دارد و به عنوان یکی از اهداف مهم تمام کشورها شناخته شده است.
توسعه آموزش و پرورش مستقیماً به توسعه علوم و صنایع و تولید و بالطبع باعث توسعه اقتصادی می شود و به صورت، رابطه آموزش و پرورش با توسعه اقتصادی و اجتماعی یک رابطه پیچیده است.
آموزش و پرورش باعث تغییر ارزش ها و طرز تلقی های افراد می شود و این خود تأثیر مستقیمی به وضعیت اقتصادی دارد.
چنانچه آموزش و پرورش یک کالای مصرفی قلمداد شود به هنگام بروزبحران ها بایستی از میزان مصرف کاست و بنابراین مقادیر کمتری آموزش و پرورش ارائه نمود. اگر آموزش و پرورش یک کالای سرمایه ای بادوام است طبیعتاً بر ظرفیت تولیدی جامعه خواهد افزود.
چرا بایستی برحجم سرمایه گذاری ها در آموزش و پرورش افزوده گردد؟ پاسخ این سؤال را بایستی در تغییرات و تحولاتی جستجو کرد که آموزش و پرورش در فرد و جامعه به وجود می آورد. لذا آموزش و پرورش سبب گسترش ظرفیت تولیدی و همچنین رشد اقتصادی جامعه موجب افزایش درآمد و توزیع عادلانه ثروت می گردد و همچنین نقش مؤثّری در تشکیل سرمایه انسانی خواهد داشت.
هدف اصلی از نگارش این مقاله این است که نشان دهیم آموزش و پرورش نوعی سرمایه گذاری است و برای تسریع آهنگ رشد اقتصادی و اجتماعی راهی جزسرمایه گذاری های انبوه در منابع انسانی وجود ندارد.